با شکل گیری حاکمیت های ملی یا تحت لیبل ملی و یا حاکمیت هایی با ماهیت واحد با قومیت ها و زبان ها و فرهنگ های متعدد همواره چالش برانگیزترین مسئله که بحرانی برای مسائل ملی و ماهیت کلی تر کشور های پهناور است؛ تجزیه طلبی است.
جریان هایی که بعد از جدا شدن یک قسمت از یک کل جامعوی و ملی میتواند مدعی الحاق سایر نقاط به خودش بشود.بخصوص که دست های پنهان و آشکار به دنبال تحقق یک جهان دیگر و منطقه ای دیگر و یا امپراطوری دیگری باشند.
ایران از این مسائل مستثنی نشده و قاعده را در آغوش کشیده است، پس از جنگ های تحمیلی از سمت قدرت های استعماری غرب و شرق، آذربایجان و بخش جنوبی و بخشی از شرق و بخش هایی از غرب از ایران جدا شدند.طی حاکمیت های مختلف در ایران همواره سیطره ی سرزمینی گسترده ایران آن را تبدیل به کشوری پهناور کردهو چشم طمع بیگانگان را به سمت خود جلب کرده و بحران هایی در سطح ملی و حتی فراملی را رقم زده است.
اگرچه تمام این سرزمین های جدا شده برای ایران است اما هر خطه متواند مدعی باشد و بخش هایی که با اشتراک زبانی همراه هستند برای خود بداند.یعنی کافی است یک بخش بیرون از مرز که جدا شده با بخش دیگر که در داخل است احساس غرابت کند مثلا از جنبه ی زبانی که اصلی ترین جنبه است؛ در این فرض خطر و بحران تجزیه طلبی در آن منطقه بسیار شدت میگیرد و عمدتا با وعده های حاکمیت مستقل وبا مشارکت و معاونت قدرت های بیگانه این جنبش ها شکل میگیرد و توسعه میابد.
یکی از بخش هایی که تجزیه طلبی در آن شدت گرفته است بخش اعراب ایران است؛ در سال ۲۰۲۰ رهبر گروه الاحوازیه در ترکیه توسط وزارت اطلاعات ایران در ترکیه دستگیر می شود؛در این حرکت ملی گرایی عام به ملی گرایی خرد و مبدل شده و با دخالت دولت بیگانه یعنی سوئد(البته حدس میزنم امارات و عربستان و قطر و اسرائیل و سیا و ام آی ۶ هم نقش داشته اند) در حمایت از این گروه ساختار امنیتی و اطلاعاتی خاصی تدارک میبیند.
از این سال ببعد با قدرت گرفتن محور شیعی ایران در خاورمیانه بود که جریان های نوعثمانی/نئوعثمانی(اصطلاحی که اولین بار توسط نویسنده در ویراستی استفاده، تبین و تفسیر شده است؛ اجمالا به جریان هایی که به دنبال بازگشت امپراطوری عثمانی به لحاظ قدرت و هژمونی و سیطره ی جغرافیایی در ترکیه هستند).
ناتوی اطلاعاتی وقتی مشاهده کرد اسرائیل(پروژه ی جهانی یهود و فراماسونری و پروژه ی قدرت های جهانی) در خطر جدی قرار دارد؛ جریان نئوعثمانی/نوعثمانی را با پیشروی در سوریه و تضعیف ایران و پیش از آن تقویت پیمان ابراهیم حمایت و تقویت کرده و جنگی خانمان سوز برای زدن دو بال ایران را آغاز کردند(بال امنیتی_نظامی و بال علوم استراتژیک).
در دو سال اخیر طرح هایی مثل طرح کریدور زنگزور در همین راستا مطرح شده است و یک جریان جهانی مطرح است که باکو قدرت مخالفت با آن را ندارد پس با این طرحپر سود همراه شده است تا با طرح جهان ترک، که دشمنی بسیار ضعیف از امپراطوری شیعی و یا ایرانی، بتواند رویای گسترش مرز ها و جایگیری در نظم نوین جهانی و کسب قدرت و سودی باور نکردنی را محقق کند.
جریان های سلطنت طلب گاه فکر میکنند این جریان خواهان ایران است در صورتی که واقعیت های پیش گفته را نمیدانند علاوه بر اینکه نمیدانند رهبر سلطنت طلب ها همانند اجدادشان توسط همین قدرت ها بر مسند قدرت نشستند و نه به جهت مسائل ملی گرایی و منافع ملی و روی کار آمدن این جریان یعنی روی کار امدن دست های پنهان ضد ملی و ضد شیعی پس امروزه این دو مولفه کاملا با یکدیگر عجین شده اند.
طرح زنگزور با حمایت ناتوی اطلاعاتی و ناتوی سیاسی همراه بوده است و با این همراهی جهانی خصوصا همراهی آمریکا و روسیه است که باکو و ترکیه برای تجزیه ی ایران به صورت جدی تر اقدام نموده و سعی در کوچک سازی ایران با خلق جریان های موسوم به ملی گرایی ترک دارد. همان طرحی که در جنوب ایران رقم خورد و با شکست مواجه شد امروز در شمال و شمال غرب کشور در جریان است و باید با شکست مواجه شود.تجزیه طلبی در شمال غرب خصوصا در تبریز بسیار قدرتمند در حال شکل گیری و پیش رویست و اگر روشنگری و مبارزه ی شناختی و جنگ نرم علیه این جریان ساماندهی نشود خطرات بحرانی بدنبال آنخواهد آمد.طرحی که چند ماه پیش قبل از دولت ارائه شد( تفویض اختیارات به استان ها وتبدیل هر استان به مثابه یک کشور و تنظیم هر استان برای تعامل با استان دیگر و ایجاد یک نظام تولیدی توزیعی سیستمگونه برای ایزوله سازی تامین نیاز های داخلی) میتواند جلوی این قضیه را بگیرد و این به معنای کاستن اتحاد ملی نیست.بلکه اختیارات اجرایی گسترده و در یک سیستم ملی تعریف می شود و قدرت را به تناسب تقسیم میکند تا بهانه از دست تجزیه طلب ها گرفته شود و تجزیه ی معکوس رقم بخورد یعنی ما دیگر کشور هارا به سمت الحاق به خود بتوانیم جذب کنیم.اصطلاح و تفکری که اولین بار ۲سال پیش مطرح نمودم و سال پیش در مورد آن نوشتم و در این متن در حال تکمیل آن هستم.مسلما در چنین ساختاری ایران به تکنولوژی و ابزار دفاعی لازم از جمله بمب اتم نیازمند است چرا که با ایزوله سازی نیازها لازم است در حد معقول علمو تکنولوژی برای تقسیم تولید به استان ها داشته باشیم و از سوی دیگر قدرت مرکزی و قدرت های استانی باید امکان دفاع در برابر قدرت های رقیب را داشته باشند و بزرگترین بازار از آنها سلب و این قدرت نو ظهور خطری برای تسخیر سایر بازارها تلقی شده پس حملات سنگینی را باید متحمل شود. منطق استعماری یک چنین منطقی است و باید در این ساختار برای این خطرات آماده بود.
باکو و ترکیه در طرح جهانی که علیه حاکمیت در حال اقدام است سهم دارند و بزودی فعالیت های آنها تشدید خواهد شد با سد کردن پل های ارتباطی ایران از شمال و شمال غرب کشور اولین اقدامات تحریک آمیز در حال شکل گیری است.مگر ایران فشار گسترده ای به آذربایجان و ارمنستان وارد کند یا آنهارا درگیر کرده و قدرت واحد ایران گرا را در این دو کشور(استان های سابق ایران) شکل بدهد.
آنها با حمایت های جهانی منطقشان این است که در نهایت توان ایران در چند روز و چند سال جنگ از بین می رود و ما میتوانیم جهان ترک را رقم بزنیم یا مصون از خطر حمله ی ایران باشیم.پس خودشان را در نظم موسادیسم و ناتوی اطلاعاتی میبینند.همین منطق در جنوب هم هست همین خطر از سمت شرق هم هست همین خطر در نقاط بحرانی دیگر هم هست.پس پیشنهاد می شود تا زود است از تفکر و سیاست عدم حمله ی پیشدستانه دست کشیده و اقدامات لازم اطلاعاتی امنیتی و نظامی صورت گیرد.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.